"سرنوشت ایدز اسارت مطلق در چنگال مرگ میتواند تصوری حال و آینده زندگی بیش از بیست میلیون انسانی که در چهارگوشه جهان مبتلا به بیماری ایدز هستند و یا هزار کودک و هفت هزار بزرگسالی که هر روزه ویروس HIV به طریقی جایی در وجودشان پیدا میکند، نباشد. اگر چه تاکنون قریب چهار میلیون نفر قربانی ایدز، این بیماری مهلک آخر قرن بیستم شده اند ولیکن ایدز ازين پس دیگر الزاما بیماری کشنده ای نخواهد بود. هر چند که هنوز درمان قطعی این بیماری کشف نشده است، اما دستاوردهای علمی حاضر تحولی بزرگ در مهار نیروی مرگبار ایداز و گامی به جلو در جهت بهبود زندگی روزمره و طول عمر بیماران حامل ویروس HIV است. این یک پیروزی برای بشریت است.
آنچه که امروز این تحول علمی را امکان پذیر کرده است محصول شناخت دقیقتر چگونگی عملکرد ویروس HIV در تبدیل گلبولهای سفید (سلولهای سیستم دفاعی بدن) به سلولهای HIV است. این شناخت راه را برای تولید انواع داروهایی که این پروسه را عقیم میکند، هموار کرد. مطالعات کلینکی حاضر نشان داده است که مصرف دقیق مجموعه ای از داروهای موجود میتوانند بار ویروسی بدن (میزان ویروس در هر میلیمتر مکعب که شاخصی برای سلامت بدن است) را تا بیش از نود در صد پائین آورد. بطوریکه در خون هشتاد درصد از بیماران مورد آزمایش حتی اٽری از ویروس HIV یافت نشده است. البته این سئوال که آیا عدم وجود HIV در جریان خون به معنی نابودی کامل ویروس در بدن است هنوز پاسخ قطعی را نگرفته است. چرا که این امکان وجود دارد که ویروس در حالت خفته در بعضی از سلولهای مغز و یا برخی از غدد لنفی بسر ببرد. بعلاوه اینکه آیا ویروس توان مقابله با این مجموعه از داروها را، با تغییر ترکیب ژنتیک خود، دارد نیز به آزمایشهای آتی موکول شده است. بهرحال کاهش شدید بار ویروسی بدن این امکان را به اکٽر بیماران میدهد که زندگی عادی تر و همچنین دراز مدت تری را دنبال کنند. پیشرفتهای تاکنونی این چشم انداز و خوش بینی را در مقابل جامعه علمی قرار داده است که کشف درمان قطعی ایدز ممکن است.
اما این تمامی تصویر نیست. بهره مند شدن از این دستاوردهای علمی در مقابل دیواری که مناسبات سرمایه داری در جوامع موجود در برابر آسایش و سلامت اکٽریت عظیم انسانها ایجاد کرده قرار گرفته است. هم اکنون بیش از نود درصد از حاملین ویروس HIV قادر به استفاده از امکانات حاضر نیستند. واقعیت این است که HIV فقط یک ویروس و ایدز تنها یک بیماری نیستند. بلکه یک صنعت است. قلمرو تازه ای برای گردش سرمایه است. عرصه ای برای سود آوری است و در این عرصه نیز کسب سود و نه نیاز انسانها تنها انگیزه است. در این عرصه و کلا در این نظام فرد مبتلا به ایدز انسانی زنده با عواطف معین و نیازهای مبرم و حیاتی نیست. نیازش را صرفا با امکان مالی و موقعیت اقتصادیش در جامعه میتواند بیان کند. اگر پول ندارد یعنی نیاز ندارد. یعنی HIV ندارد. یعنی از عوارض مرگبار بیماری ایدز رنج نمی برد. یعنی مبتلا به بیماری ایدز نیست.
علاوه بر این حتی جهت گیری های علمی ای که در چگونگی مداوا و جلوگیری از گسترش این بیماری دنبال میشود جملگی متاٽر از نیازهای سرمایه است. بطور مشخص تهیه واکسن ایدز تاکنون جای برجسته ای در تحقیقات علمی نداشته است. اگر چه تولیه واکسن راه واقعی پیشگیری از ابتلا و گسترش سرطانی این بیماری بخصوص در جوامعی مانند هندوستان، آسیای جنوب شرقی و آفریقا است. اما اگر این سری تحقیقات تاکنون بطور جدی در دستور روز قرار نگرفته اند، اشکال را باید در جایی دیگر جستجو کرد. مساله این است که این قلمرو از تحقیقات علمی به میزان سایر عرصه ها سود آور قلمداد نمیشود.
از طرف دیگر تحولات علمی حاضر عملکرد اجتماعی ایدز را نیز دگرگون کرده است. امروز ایدز در حال از دست خصلت ماوراء طبقاتی خود در تعیین سرنوشت قربانیانش بوده و در حال تسلیم به قدرت علمی بشر است. اما مانند هر پدیده دیگری که تحت کنترل بشر قرار میگیرد، خود سرنوشتی مشابه سرنوشت بشر کنونی پیدا میکند. مٽل خود بشر به اسارت مناسبات اجتماعی سرمایه داری موجود در می آید و درست به میزانی که تسلط علم بر این بیماری افزایش می یابد به همان میزان نیز نیروی کشنده ایدز در اختیار و تملک سرمایه قرار میگیرد. دیگر نه ویروس HIV بلکه فقر و فقدان امکانات مالی است که مبتلایان به این بیماری را میکشد.
باید به این نابرابریها خاتمه داد. همگان باید از دستاوردهای بشری برخوردار گردند. علم را باید تماما در خدمت بشریت قرار داد. حق حیات و سلامت در زمره ابتدایی ترین حقوق انسانی اند. اما بشر تنها با رهایی خود از چنگال سرمایه و نابودی مناسبات طبقاتی موجود است که میتواند علم را نیز از اسارت سرمایه آزاد کند."
این مطلب را چند سال پیش نوشته بودم. دوست دارم علاوه بر آنچه در بالا آمده است بر چند نکته باز هم تاکید کنم. قربانیان امروز ایدز بیش از هر زمان مردم فقیر و محرومند. ایدز قدرت کشندگی گذشته خود را از دست داده است. دیوار آپارتاید طبقاتی قدرت و حوزه نفوذش را محدود کرده است. در حالیکه در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی نزدیک به ۹۹ در صد مادران مبتلا به ایدز به کمک داروهای مختلف ویروس خود را به نوزادان خود منتقل نمیکنند، اما در آفریقا بیش از ۲ میلیون کودک مبتلا به ایدز وجود دارد که در زمان تولد "هدیه دیگری" علاوه بر زندگی نیز دریافت کرده اند! اینها کودکانی هستند که کودکی ازشان دزدیده شده است. پدر و مادر خود را در کودکی از دست میدهند. اگر شانس بیاورند، پدر بزرگ و یا مادر بزرگی آنها را بزرگ خواهد کرد!؟ اما مگر ایدز چقدر به آنها مجال زندگی خواهد داد؟
ایدز امروز چهره جهانی دارد. "انترناسیونالیست" است. سیاه است. سفید است. زرد و قهوه ای است. نژاد و ملیت و مذهب و جنسیت نمی شناسد. مرز و بومی نمی شناسد. به همه کس تعرض میکند. مبارزه با ایدز هم باید امری جهانی باشد. مرزها و محدودیتها تنها شرایط و بازار انحصاری برای رشد آن را فراهم میکند. برای نابودیش باید مرزهای طبقاتی و جغرافیایی را در هم شکست! این تنها راه است.*